
شخصى بود به نام زید بن موسى كه به طور مرتّب ادّعاى خلافت داشت و نزد عمر بن فرج - والى خلیفه
عبّاسى - اظهار مى داشت كه ابوالحسن ، هادى علیه السلام
جوانى بى تجربه است ، من عموى پدر او هستم و این مقام شایسته من است .
چرا این قدر او را تعظیم و احترام مى كنید و او را بالاى مجلس مى نشانید؟!
عمر بن فرج در یكى از روزها موضوع را براى حضرت هادى صلوات اللّه علیه مطرح كرد.
امام علیه السلام فرمود: یك روز این كار را انجام بده ، او را بالاى مجلس بنشان و جاى مرا همان پائین
مجلس قرار بده ؛ و سعى كن كه همین فردا چنین برنامه اى اجراء
شود.
چون فرداى آن روز شد، والى ، حضرت را بالاى مجلس قرار داد و موقعى كه حضرت در جاى خود نشست ،
هنگامى كه زید بن موسى وارد شد، سلام كرد و جلوى امام
هادى علیه السلام با حالت تواضع و خشوع نشست .
و فرداى آن روز كه پنج شنبه بود، اوّل زید بن موسى وارد مجلس شد و او را در بالاى مجلس جاى دادند و
سپس امام هادى علیه السلام وارد شد.
ن كه حضرت وارد مجلس گردید و زید، چشمش به آن حضرت افتاد، بى اختیار از جاى خود حركت كرد و
ایستاد و بعد از آن ، كنار رفت و امام علیه السلام را در صدر
مجلس ، بر جاى خود نشانید، و خود در كمال فروتنى و تواضع در مقابل عظمت آن حضرت علیه السلام ،
روى زمین نشست .
|
امتیاز مطلب : 170
|
تعداد امتیازدهندگان : 34
|
مجموع امتیاز : 34